من و همسرم در اروپا

ساخت وبلاگ
سلامی برای آخرین بار به همه دوستان خوب وبلاگی بالاخره اون روز رسید روزی که فکر نمی کردم حالا حالاها برسه امروز دوشنبه 29 می 2017 ( 8 خرداد 1396 ) هست روزی که مجبورم آخرین پست رو توی این وبلاگ بذارم و از همه شما خداحافظی کنم، همیشه فکر می کردم برای سال ها و سال ها شاید تا پیر شدنم اینجا خواهم نوشت ام من و همسرم در اروپا...ادامه مطلب
ما را در سایت من و همسرم در اروپا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6weineuropea بازدید : 10 تاريخ : يکشنبه 28 خرداد 1396 ساعت: 17:10

سال نو مبارک ... خدا رو شکر سال نحس 95 بالاخره تموم شد کاش سال جدید برای همه مون پر از موفقیت و رضایت همه جانبه باشه، گویا قانون زندگی اینه که بعد از هر طوفانی آرامش به وجود میاد حالا که طوفان های پی در پی 95 رو پشت سر گذاشتیم ( برای من بدترین و متأثر کننده ترینش حادثه پلاسکو بود ) منتظر آرامش و اتف من و همسرم در اروپا...ادامه مطلب
ما را در سایت من و همسرم در اروپا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6weineuropea بازدید : 15 تاريخ : چهارشنبه 9 فروردين 1396 ساعت: 5:32

دیشب با همسر رفته بودیم خیابون گردی. به خیال خودم می خواستم مدل های کیف و کفش امسال رو ببینم اما جلوی یک فروشگاه که رسیدم پام شل شد و مثل مسخ شده ها رفتم تو و یک ساعت بعد با یک کیسه خرید برگشتم بیرون! اون فروشگاه چی بود؟ کتاب فروشی ... هنوزم عااااااشق کتاب فروشی هام وقتی بین قفسه کتاب ها می گردم متوجه گذر زمان نمی شم شانس آوردم همسر دوستش رو به طور اتفاقی دید و دست بچه رو گرفت و رفت پیش دوستش و من کلی زمان برای خودم داشتم که به یاد روزهای خوش دانشجویی با اونهمه کتاب حال کنم آخرش هم طاقت نیاوردم و و باوجود محدودیت بار چمدون ها دو تا کتاب روانشناسی خریدم.امروز سر صبح وقت دندونپزشکی داشتم کارم که تموم شد ساعت 10 صبح بود می دونستم دختری هنوز خوابه برای همین یه دفعه تصمیم گرفتم سری به یک کتاب فروشی معروف دیگه بزنم حتی وقتی داشتم می رفتم اونور خیابون که تاکسی بگیرم برای کتاب فروشی حس خوب داشتم. رفتم و باز غرق شدم توی کتاب ها و شیطون گولم زد و دو تا دیگه کتاب خریدم! تا اینجا شد 4 تا فکر کنم روز آخر که داریم چمدون می بندیم وزن این کتاب ها بیچاره ام کنه هرچند سعی کردم پرقطر نخرم همسر قول د من و همسرم در اروپا...ادامه مطلب
ما را در سایت من و همسرم در اروپا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6weineuropea بازدید : 35 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 8:50

عروسی دعوت بودیم از این مدل هایی که خانم ها با ورود داماد روسری سرشون می کنن، خیلی دلم می خواست مثل خیلی از عروسی های گذشته با عروس عکس دو نفره داشته باشم اما با خودم فکر کردم وقتی جو اینطوریه شاید داماد هم مذهبیه و دوست نداشته باشه که عکس عروسش توی دوربین های مختلف باشه مهمون ها هم که با ورود داماد همچین حجاب کرده بودن که دیدم دوربینم رو اصلا از کیف بیرون نیارم سنگین ترم توی همین فکرا بودم که یهو چند تا از همون خانم های باحجاب بلند شدن و با همون روسری های بلندشون جلوی شادوماد شروع کردن به رقصیدن اونم چه رقصی!!! هیچ وقت نفهمیدم کسی که با روسری می رقصه چه فلسفه ای پشت کارش داره؟ حجاب و حرکات موزون و پر از لوندی و جلب توجه در حضور همونایی که ازشون خودشون رو پوشوندن ؟! اینهمه تناقض توی رفتار بعضی ها رو درک نمی کنم ...پ.ن. : بحث سر دین و مذهب نیست منم جانماز آب نمی کشم حرفم سر همون تناقضه است که درکش نمی کنم._________بعضی از دوستان مطالبی برام می نویسن که شاید باید جوابی براشون بنویسم اما الان توی سفرم و وقتی برای این کار نیست خواستم بدونن بی توجه نیستم به حرفاشون اما مجال جواب دادن ن من و همسرم در اروپا...ادامه مطلب
ما را در سایت من و همسرم در اروپا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6weineuropea بازدید : 18 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 8:50

این روزهای آخر سفرمون به ایران همه چیز مثل یک فیلم داره می گذره که دکمه بکش رو زدیم و اتفاقات درست مثل پارسال و سال های قبل ترش داره می افته: صف بانک ملی، پر کردن سه تا فیش برای پرداخت عوارض خروج از کشور که توی فرودگاه معطل نشیم، انجام آخرین خریدها، سینما رفتن با داداش ها ( که امسال از شانس خوبمون فیلم خوبی مثل فروشنده روی پرده سینماها بود ) و بالاخره اون حال بد که روزهای آخر سفر مخصوصا آخرین روزش که داریم چمدون می چینیم گریبانمون رو می گیره و ول نمی کنه ... فردا آخرین روزیه که ایران هستیم و فقط به چمدون بستن و زنگ زدن برای خداحافظی به بعضی از اقوام که برامون مهم هستن خواهد گذشت ... هر سال روز قبل از پرواز که به این کارهای وداع گونه اختصاص داره برای من تلخ تر و گزنده تر از خود روز پرواز می گذره، لعنت به این دو روز ...الان که داشتم آماده خواب می شدم یهو متوجه این نکته شدم که فقط امشب و فرداشب توی خونه پدری و این اتاق می خوابم، پس فرداشب خونه خودم خواهم بود با دلتنگی ای به وسعت هزاران کیلومتر فاصله ....حس و حالم خیلی بده خیلی بد ... فردا چطوری سه تا چمدون رو بچینیم و باز در حین چیدن من و همسرم در اروپا...ادامه مطلب
ما را در سایت من و همسرم در اروپا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6weineuropea بازدید : 30 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 8:50

سلام می کنم به شما دوستان خوبم که حتی ایران هم همیشه با من بودید مخصوصاً کسانی که برام پیغام گذاشتن یک دنیا تشکر می کنم از همتون ما برگشتیم سر خونه و زندگی خودمون. هر دو پرواز راحت بودن و بدون هیچ تأخیری انجام شدن کارهای فرودگاه مقصد هم زود انجام شد و معطلمون نکردن و ظرف یک ساعت همه چیز تموم شد و با سه تا چمدون و دو تا ساک اومدیم خونه، خونه سرد و تاریک رو همون اول روشن و گرم کردیم تا غم و غصه وجودمون رو نگیره، اول می خواستم چمدون ها رو همونجا باز کنم ولی دیدم بعد از دو تا پرواز که روی هم نزدیک به 11 ساعت طول کشید بهتره شب زود بخوابیم و همه کارها رو بذاریم برای فردا ...الان دیگه همه چیز مرتب شده ... پاییز به شهر اومده روزها خیلی کوتاه شدن وقتی داشتم می رفتم ایران ساعت 11 شب هنوز هوا روشن بود اما الان از حدود 6 دیگه شروع می شه به تاریک شدن تازه هنوز اینجا ساعت ها درست نشده. یک نوع حس بی تفاوتی دارم از یک طرف گاهی احساس رضایت و آرامش می کنم که به خونه خودم برگشتم چون آدم هر جای دنیا که بره و هرچقدر هم بهش خوش بگذره باز خونه خودش یک چیز دیگه است اما گاهی هم دلم می گیره ... ت من و همسرم در اروپا...ادامه مطلب
ما را در سایت من و همسرم در اروپا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6weineuropea بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 8:50

پاییز اومده به شهرمون خیلی وقت هم هست که اومده، خداییش پاییز هم زیباست اگه آدم دلش از جای دیگه نگرفته باشه می تونه این زیبایی ها رو ببینه و لذت ببره.هفته دومی که از ایران برگشته بودیم دخترکم رو بردم نرسری. یه خورده می ترسیدم که این بچه چون چند ماهه به علت تغییر شهر محل زندگی و توی نوبت ثبت نام رفتن، نرسری نرفته دیگه محیط اونجا رو از یاد برده باشه و گریه و زاری رو مثل پارسال شروع کنه ولی در کمال تعجب ما همون روز اول خیلی راحت و با خنده از من و همسر جدا شد و دست مربیش رو گرفت و باهاش رفت! وقتی هم بعد از یک ساعت آوردنش نمی خواست بره خونه! نه به پارسال که موهای سرم سفید شد تا این بچه به اونجا عادت کرد نه به امسال که اینقدر دوست داره. هفته ای که گذشت اونجا تعطیل بود و این بچه تقریباً هر روز از من می خواست که ببرمش و مجبور بودم سرش رو یه طوری گرم کنم تا این یک هفته بگذره خدا رو شکر فردا تعطیلیش تموم می شه و از پس فردا دوباره می تونه بره توی جمع شاد بچه های هم سن خودش و ساعت های خوشی رو باهاشون بگذرونه.روزهای اول پیاده می بردمش اونجا ولی بعد تصمیم گرفتم بلیط بلندمدت اتوبوس بخرم و اینقدر من و همسرم در اروپا...ادامه مطلب
ما را در سایت من و همسرم در اروپا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6weineuropea بازدید : 23 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 8:50

منبع عکساین تنها پست آذرماه منه ... تا به حال سابقه نداشته که بین دو تا پستم اینقدر فاصله بیفته و توی یک ماه هم فقط یک پست داشته باشم، یادش به خیر یک زمانی بود که هفته ای دو سه تا پست می نوشتم ....واقعاً ممنونم از اون دوستان خوبی که توی این مدت نبودنم کلی پیغام گذاشتن و دلیل ننوشتم رو پرسیدن و خواستن دوباره بیام بنویسم، می بوسمتون.من خوبم و غرق در زندگی و کار، اتفاق بدی هم نیفتاده که اینهمه غیبت داشتم جز همون مشغله های معمول زندگی و کمبود وقت ناشی از اون، از وقتی از ایران برگشتیم چون بچه رو از نرسری برمی دارم وقتم محدودتر شده.امشب شب یلداست و ما اینجا یلدای خانوادگی و دورهمی و این حرفا رو نداریم، یه شب معمولیه مثل همه شب های دیگه. داره بارون میاد همسر داره از سر کار برمی گرده خونه من دارم کارهام رو انجام می دم دخترکم هم با اسباب بازی جدیدش که مهدکودک به مناسبت کریسمس بهش هدیه داده مشغول بازی و شیطنته و گهگاه میاد پشت سر من می شینه و به عادت هر شبش موهام رو به خیال خودش می بافه و عروس خانمی می کنه و می ره! امان از دست این دختربچه های شیرین  همزمان دارم برای فردا ظهر ناهار درست من و همسرم در اروپا...ادامه مطلب
ما را در سایت من و همسرم در اروپا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6weineuropea بازدید : 38 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 8:50

امروز یکشنبه  25 دسامبر روز کریسمس بود و توی این سال ها بهترین کریسمسی بود که داشتیم شاید علتش وجود دخترکم بود که چون امسال بزرگ شده و درک بهتری از بابانوئل و کادوهاش و این جشن ها پیدا کرده ما هم سعی کردیم همه  چیز رو به بهترین شکل براش برگزار کنیم که توی نرسری جلوی دوستاش و تعریفاتی که از تعطیلاتشون و هدایاشون خواهند داشت کم نیاره، دلم نمی خواد وقتی اونا چیزی تعریف می کنن بچه من واسته مات بهشون نگاه کنه و خودش رو جدا از گروه همسن و سال هاش بدونه. برای همین برخلاف سال های گذشته امسال درخت کریسمس چیدیم وای چه ذوقی داشت برای چیدنش اول درخت رو سر هم کردیم و توی مدتی که من داشتم شاخه های درخت رو از هم باز می کردم این بچه مثل یک گنجشک از خوشحالی نغمه سر داده بود چقدر برام جالب بود که یک درخت خالی هم می تونه کلی ذوق در یک بچه به وجود بیاره و روزش رو بسازه وسایل تزئینیش رو یکی یکی می ذاشت جلوی من و ازم می خواست از درخت آویزونشون کنم که بعد از حدود دو ساعت کار حاصلش این شد:عکس حذف شدخودم هم به ذوق اومده بودم به هر حال دیدن زیبایی هر چیزی که باشه آدم رو سر شوق میاره.از من و همسرم در اروپا...ادامه مطلب
ما را در سایت من و همسرم در اروپا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6weineuropea بازدید : 33 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 8:50

شب سال نوئه، همین نیم ساعت پیش سال 2016 به تاریخ پیوست و سال 2017 از راه رسید. خیلی دلم می خواست برنامه لحظه تحویل سال رو به صورت زنده از تی وی ببینم اما مگه این بچه خوابش می برد؟ هی توی تختش وول می زد و هی با من حرف می زد منم در حین فیلم دیدن کنار تختش سعی می کردم هرطور هست خوابش کنم و برم پای تی وی، خوشبختانه 3 دقیقه مونده بود به 12 نیمه شب که دخترکم خوابش برد و صدای نفس های آرومش نشون می داد که می تونم از جام بلند شم .... منم در حالی که صدای آتیش بازی از محله های اطراف می اومد دویدم طرف تی وی و بی بی سی اسکات رو زدم و تونستم برسم به شمارش معکوس خانم مجری و هم صدایی جمعیت زیادی که اطرافش بودن: 5 4 3 2 1 .... هپی نیو یر 2017  و شروع آتیش بازی ها .... کمی برنامه اسکاتلند رو دیدم بعد زدم روی بی بی سی نیوز تا مثل هر سال ببینم لندن چه خبره؟ که خوب اونا هم مثل همیشه سنگ تموم گذاشته بودن و چند دقیقه بعد از تموم شدنش ویدئوش روی یوتیوب قرار گرفت! به همین سرعت.توی دقایق اول سال تحویل داشتم با خودم می گفتم کاش امسال سال بهتری برای آدم ها باشه که بی بی سی زیرنویس کرد در یک حمله مس من و همسرم در اروپا...ادامه مطلب
ما را در سایت من و همسرم در اروپا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 6weineuropea بازدید : 29 تاريخ : چهارشنبه 22 دی 1395 ساعت: 8:50